سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ویژگیهاى اخلاقى عرفانى حضرت آیت الله العظمى بهجت
3 - عبادت
یکى از عوامل مهم موفّقیت انسان که مى تواند براى دیگران الگو و راهنما قرار گیرد، تقیّد ایشان به اعمال عبادى و تعبّد ایشان است .
ارتباط استوار آیة الله العظمى بهجت با خداوند متعال ، ذکرهاى پى در پى ، به جاى آوردن نوافل ، شب زنده داریهاى کم نظیر ایشان بسیار عبرت انگیز است .
سالهاى سال نماز جماعت ایشان از شورانگیزترین ، با صفاترین و روح نوازترین نمازهاى جماعت ایران اسلامى بوده و هست . در این نماز عالمان وارسته و خداجوى ، بسیارى از طلاب تقوا پیشه ، بسیجیان رزمجو و دلداده خدا، و دیگر قشرهاى مردم شرکت مى کردند. این نماز چنان پر معنویت است که گاه به ویژه در شبهاى جمعه صداى گریه آیت الله بهجت با نوحه و ناله غم انگیز نماز گزاران همراه مى شود، و روحها به پرواز در مى آید و چشمها به اشک مى نشیند، و فضاى دلها نورانى مى گردد. چنین فضاى معنوى و روح نوازى در این زمان در هیچ نماز جماعتى وجود ندارد. بى جهت نیست که بسیارى از اوقات در مسجدى که ایشان نماز جماعت اقامه مى کنند جا براى نماز گزاران تنگ مى گردد و عدّه کثیرى حتى آنان که مشتاقانه و به امید کسب فیض از این نماز پر معنویت ، از راه هاى دور آمده اند مجبور به ترک مسجد مى شوند.
(38)
این نماز همواره مورد توجّه اولیاى خدا بوده و هست ، علاّمه طباطبائى قدّس سرّه در آن شرکت مى جسته ، و آیت الله بهاء الدینى قدّس سرّه نیز عنایت خاصّى به نماز جماعت ایشان داشته اند. در این ارتباط آیت الله محمّد حسن احمدى فقیه یزدى خاطره اى را نقل مى کنند که ذکرش در اینجا مناسب است . وى مى گوید:
((شبهاى ماه رمضان آیت الله بهاء الدینى زودتر از آیت الله بهجت نماز مى خواندند، ایشان خواست یکى از نزیکان را به جایى بفرستد، آن شخص گفت : اگر بروم از نماز شما محروم مى شوم . آقاى بهاء الدینى فرمودند: برو این کار را انجام بده و بعد از افطار برو پشت سر آقاى بهجت نماز بخوان .))
آقاى مصباح نیز درباره سابقه نماز جماعت دل انگیز ایشان مى گوید: ((آیت الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامه اى داشتند که پیش از غروب قدم زنان به سوى صفائیه (که آن وقتها هنوز در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزدیکهاى پل صفائیه دیگر زمین مزروعى بود)، مى رفتند و مقدار زیادى از زمینهاى مزروعى را مى گذشتند و در آنجا مى نشستند و بعد نماز مغرب و عشا را در آن زمینها مى خواندند و بعضى دوستان که علاقه مند بودند خدمت ایشان مى رسیدند.
یکى از آن دوستان نقل مى کرد: آیت الله بهجت یک شب بعد از نماز فرمودند:
((اگر سلاطین عالم مى دانستند که انسان در حال عبادت چه لذّتهایى مى برد، هیچ گاه دنبال این مسائل مادى نمى رفتند...))
وقتى که این منزلى را که اینک در آن اقامت دارند خریدند، چون نزدیکتر بود بیشتر دوستان در همین منزل براى نماز خدمتشان مى رسیدند، بعد ایشان را به مسجد فاطمیّه دعوت کردند و آنجا محلّ اجتماع کسانى بود که علاقه مند بودند از نماز ایشان استفاده کنند، و تاکنون همچنان قریب به چهل سال است که در مسجد فاطمیه در سه وقت نماز جماعت اقامه مى کنند، و اخیراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل کرده اند و دید و بازدیدهاى اعیاد و ایّام سوگوارى نیز در همان مسجد انجام مى گیرد.))
آیت الله شیخ جواد کربلایى درباره نماز شب و گریه هاى نیمه شب ایشان مى گوید: ((جناب آیت الله بهجت در جدّیت در نماز شب و گریه در نیمه هاى شب مخصوصاً شبهاى جمعه کوشا بودند. یکى از علما و مشاهیر به من فرمودند که : شب جمعه در مدرسه سید(ره ) در نجف اشرف در نیمه شب شنیدم که ایشان با صداى حزین و ناله و گریه در حالى که سر به سجده گذاشته بود مکرّرَاً به حقّ تعالى عرضه مى داشت :
((إِلهى ! مَنْ لى غَیْرُکَ، أَسْاءَلُهُ کَشْفَ ضُرّى وَالنَّظَرَ فى أَمرى ؟!)).
- معبودا! من جز تو چه کسى را دارم که از او بخواهم رنجورى مرا برطرف کرده و نظرى به امورم نماید.
4 - زیارت و توسل
آیت اللّه بهجت حتّى با این سنّ و سال برنامه روزمره خویش را به این صورت آغاز مى کنند: هر روز با نهایت ادب به محضر مقدس ‍ حضرت معصومه علیهاالسّلام شرفیاب مى گردند. و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر مى ایستند و بعد زیارت عاشوراى حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام را قرائت مى کنند.
مؤ لف کتاب انوار الملکوت از قول آیت الله شیخ عباس قوچانى ، وصّى مرحوم میرزا على آقاى قاضى نقل مى کند که :
((آیت الله العظمى بهجت بسیار به مسجد سهله مى رفتند و شبها تا صبح به تنهایى در آن جا بیتوته مى کردند. یک شب بسیار تاریک که چراغى هم در مسجد روشن نبود، در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا کرده و براى تطهیر و وضو به ناچار مى بایست از مسجد بیرون رفته و در محلّ وضو خانه که بیرون مسجد در سمت شرقى آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفى در اثر عبور این مسافت و در ظلمت محض و تنهایى در ایشان پیدا مى شود، به مجرّد این خوف ناگهان نورى همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار مى شود، ایشان با آن نور خارج مى شوند و تطهیر نموده و وضو مى گیرند و سپس به جاى خود برمى گردند و در همه این احوال ، آن نور در برابر ایشان حرکت مى کرده تا اینکه به محل خود مى رسند آن نور ناپدید مى شود.))(39)
5 - تواضع و فروتنى
شهرت گریزى ، هوى ستیزى و فروتنى از دیگر ابعاد برجسته شخصیت معنوى ایشان است ؛ با اینکه فقیهى شناخته شده و مجتهدى صاحب نام و از برجستگان حوزه علمیّه قم مى باشند، نه تنها تا کسانى که از ایشان مسّن تر بودند و یا جلوتر بودند، بلکه تا هم دوره ایهاى ایشان در قید حیات بودند هیچگاه اجازه انتشار توضیح المسائل خود را نمى دادند، تا اینکه با درخواستهاى مکرّر عالمان راضى شدند فتاوایشان به چاپ برسد، با این حال اکنون نیز به هیچ وجه اجازه نمى دهند رساله شان را از وجوهات شرعیّه چاپ کنند.
و نیز در مجالسى که از طرف ایشان برگزار مى شده است ، ایشان به خطباى مجالس توصیه مى فرمودند که : حتى از ذکر نام ایشان در مجلس خود دارى کنند. و این ، خود دلیل اوج هوى ستیزى و هوس پرهیزى این مرجع بزرگ است .
(40)
حاج آقا قدس درباره تواضع و شکسته نفسى ایشان مى گوید: ((روزى با مهمان خودم ، مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ نصر الله لاهوتى به خدمت آقا رفتیم . آقاى لاهوتى گفتند: آقا! من به مشهد مشرّف شده بودم ، کسى از شما انتقاد مى کرد و من عصبانى شدم . آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمى را که رو به دنیا آورد متّهم سازید. من خیلى ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگى این آقا رو به دنیا آوردن است ، پس تکلیف ما چیست ؟))
6 - سیر و سلوک و مقام معنوى
آیت اللّه بهجت در سیر و سلوک سابقه دهها ساله دارد، ایشان از شاگردان عارف کامل حضرت آیت اللّه سیّد على آقاى قاضى قدّس سرّه و مورد توجه خاصّ آن استاد بزرگ بوده و در اوان جوانى ، مراحلى را در عرفان سپرى کرده اند.
بعضى از نزدیکان مرحوم قاضى مى گفتند:
((از مقامات و مراحلى که ایشان طى کرده اند اطلاع داریم ، ولى عهدى داریم با ایشان که به احدى نگوییم .))
و عارف بزرگى چون امام خمینى قدّس سرّه به ایشان عنایتى خاص ‍ داشته اند. امام بعد از بازگشت به قم در اوّل انقلاب ، در بیت ایشان حضور یافته و به دیدار یکدیگر نایل مى آیند.
مؤ لف کتاب انوارالملکوت نیز در این باره مى نویسد:
((آیت الله العظمى حاج شیخ محمد تقى بهجت فومنى از شاگردان معروف آیت الحق و سند عرفان ، عارف بى بدیل مرحوم آقاى حاج میرزا على آقاى قاضى تبریزى (رضوان الله علیه ) در نجف اشرف بوده اند، و در زمان آن مرحوم ، داراى حالات و مکاشفات غیبیه الهى بوده و در سکوت و مراقبه ، حدّ اعلایى از مراتب را حایز بوده اند.))(41)
و بخاطر همین ویژگى بوده است که مرحوم آقاى قاضى عنایت خاصى نسبت به ایشان داشت آقا ضیاء الدین آملى فرزند آیت الله العظمى حاج شیخ محمد تقى آملى در جلسه درس آیت الله بهجت در حضور ایشان براى حضّار نقل کرده بود که من به چشم خود دیدم که مرحوم آقاى میرزا على آقاى قاضى در نماز به ایشان اقتدا نمودند.
7 - اطّلاع از غیب و ظهور کرامات
حضرت آیت اللّه بهجت از آن دسته اولیاى خداست که برخلاف غالب مردم که از عالم غیب اطلاعى ندارند، به قدرت خداوند متعال به مقاماتى رسیده که مى تواند عوالمى از غیب را مشاهده کند. و شاید کثرت تکرار ذکر ((یا ستّار)) توسّط ایشان در خلوت و جلوت ، و در حال نشستن و برخاستن از این حقیقت حکایت داشته باشد. آیت اللّه مصباح یزدى در این باره مى فرماید:
((به نظر مى رسد ایشان از نظر مراتب عرفانى و کمالات معنوى در مقامى هستند که غالباً عوالمى از غیب را شاهدند. و چه بسا در آن ، حقایقى از جمله حقیقت بعضى افراد را آشکارا (با دیده دل ) مى بینند، امّا چون خود نمى خواهند افراد را این چنین ببینند، غالباً ذکر ((یا ستّار)) را تکرار مى کنند و از خداوند مى خواهند آنچه را که مى بینند بر ایشان پنهان سازد.))(42)
در واقع امثال این امور از جمله کراماتى محسوب مى شود که از اولیاى خدا صادر مى گردد، و ظهور کرامات رهاوردِ مجاهدت و مخالفت ممتدّ با هوا و هوس مى باشد، و آیت اللّه بهجت شخصیّتى است که در طول عمر با قصد خالص و توجّه تامّ به حضرت حقّ سبحانه به خودسازى و تهذیب پرداخته است ، لذا ظهور کرامات و امور خارق العادة از ایشان امرى به دور از ذهن نیست ؛ بلکه افرادى که با ایشان مصاحبت دارند نمونه هاى آن را بالعیان از ایشان مشاهده مى کنند.
آیت اللّه مصباح با ذکر چند شاهد مثال در این باره مى گوید:
((کسانى که سالیان متمادى با آیت اللّه بهجت معاشرت داشتند، گاهى چیزهایى از ایشان مى دیدند که به اصطلاح ((کرامت )) و امر خارق العاده است ، هر چند طورى برخورد مى کردند که معلوم نشود امرى که از ایشان به ظهور پیوسته کاملاً یک امر خارق العاده اى است . که چند نمونه را بیان مى کنم :
زمانى که حضرت امام قدّس سرّه در تبعید به سر مى بردند (گویا در ترکیه بودند)، بسیارى از فضلا و بزرگان علاقمند به ایشان ، مورد آزار و اذیّت دستگاه قرار مى گرفتند. و به محض اینکه کلمه اى مى گفتند یا رفتارى از آنها ظاهر مى شد، از منبر بازشان مى داشتند و آنها را جلب مى کردند و مدّتها زندان بودند و به جاهایى مى بردند که دیگران خبر نداشتند. از جمله یادم مى آید زمانى آقاى جنّتى تحت تعقیب قرار گرفتند و ایشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بودیم ایشان را خیلى اذیّت کنند. من آمدم خدمت آقاى بهجت (حفظه اللّه تعالى ) و جریان را حضورشان توضیح دادم ، ایشان تاءملى کردند و فرمودند:
((ان شاءاللّه خبر آزادى ایشان را براى من بیاورید)).
این فرمایش اشاره اى بود به اینکه آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشکلى نخواهد بود، البته این سخن را ممکن است هر کسى بگوید، امّا فرمایش آقاى بهجت در آن موقعیّت ، مژده اى براى ما بود و ما مطمئن بودیم که آقا مى دانند که این جریان ادامه پیدا نمى کند و مشکلى پیش نمى آید؛ ولى مواردى هم بود که مثلاً ما به ایشان عرض مى کردیم براى شخصى دعا بفرمایید، ولى آقا چنین چیزى نمى گفتند و شخص مورد نظر نیز به زودى آزاد نمى شد.
نمونه دیگر:
براى خانواده اى حادثه ناگوارى پیش آمده بود، به این صورت که در شب عروسى دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانه اش ‍ دزدیده بودند، و کسى اطّلاع نداشت که عروس را کجا برده اند، شب عروسى بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسى را برگزار کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس نیست خیلى نگران شده بودند و جاهایى را که احتمال مى دادند جستجو کرده بودند.
و به هر حال پدر و مادر عروس خیلى دستپاچه مى شوند، یکى از دوستان ما که همسایه آنان بود مى گوید: من هیچ چاره اى ندیدم ، گفتم : مى روم خدمت آقاى بهجت عرض مى کنم ببینم ایشان چه مى گویند. با شتاب فراوان و ناراحتى آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم . آقا تاءمّلى کردند و به طور خیلى عادى فرمودند:
((بروید حرم ، شاید آمده باشد حرم !))
ایشان بر مى گردد و مطمئن مى شود که باید همین کار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطّلاع مى دهد و آنها مى آیند و در بالا سرِ حضرت معصومه علیهاالسّلام عروس را پیدا مى کنند. حالا جریان چه بوده دقیقاً یادم نیست ، ولى هیچ احتمال نمى دادند که بتوانند او را در چنین موقعیتى پیدا کنند.
نمونه دیگر:
یکى از دوستان مى گفت : خانم من باردار بود و نزدیک ماه رمضان مى خواستم به مسافرت بروم . براى خدا حافظى و التماس دعا رفتم خدمت آقاى بهجت . ایشان مرا دعا کردند و فرمودند:
((در این ماه خدا پسرى به شما عطا خواهد کرد، اسمش را محمّد حسن بگذارید.)) در حالى که آقا على الظاهر اصلاً اطلاعى نداشتند که خانم من حامله است ، و طبعاً راهى براى تشخیص اینکه پسر است یا دختر و در چه تاریخى متولد مى شود نبود. اتفاقاً در شب نیمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتیم .
از این گونه امور براى ایشان خیلى ظاهر مى شد، امّا ابداً ایشان اظهار نمى کنند و همین ها را هم راضى نیستند جایى نقل بشود، ولى براى اینکه مؤ منین بدانند که در این زمان هم خدا به بعضى از بندگانش عنایت دارد و اگر کسانى صادقانه راه بندگى خدا را طى کنند، خدا آنها را راهنمایى مى کند؛ که :
(وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)(43)
- و حتماً آنان را که در راهِ ما تلاش و مجاهدت کنند، به راههاى خود هدایت مى کنیم .
راه تکامل و انسانیت بسته نیست و در این زمان نیز کسانى که بخواهند راه تقرّب خدا را طى کنند، در سایه عنایات ولى عصر(عج ) و احیاناً به دست این چنین بندگانى که در بین مردم حضور دارند، مى توانند به مراتبى از کمال و قرب خدا نایل گردند. اینها همه براى ما مى تواند امید بخش باشد و بر ایمان ما بیفزاید.
اینها حقایق ثابتى است . شوخى نیست ، حقایق عینى است که وجود دارد و مى توانیم ببینیم و آثارش را درک کنیم و خود را قدرى از شیفتگى به دنیا و زرق و برقهاى آن رها کنیم و بدانیم که لذّت و خوشى منحصر به لذّتهاى حیوانى و شیطانى نیست . انسان مى تواند به کمالاتى و لذتهایى برسد که قابل مقایسه با این لذتهاى مادى نیست ؛ ولى افسوس که ضعف معرفت و ایمان از یک طرف ، و هجوم عوامل شیطان داخلى و خارجى ، انسانى و جنّى از طرف دیگر آن قدر زیاد است که کمتر به این گوهرهاى گرانبها توجه مى کنیم .
))
آقاى مسعودى نیز در این باره مى گوید: ((هر کس به خدمت ایشان برسد، اگر توجّه داشته باشد مى بیند که ایشان درباره جهت خاصّى که در او (مخاطب ) وجود دارد بحث مى کند. ما وقتى با آقاى مصباح درس ایشان مى رفتیم غالباً پیش از شروع درس درباره امور سیاسى یا اقتصادى یا امور معیشتى خودمان بحث مى کردیم ، زیرا آن زمان وضع معیشتى طلاّب (از جمله ما) خوب نبود، وقتى آقا مى آمدند بدون هیچ مقدّمه درست در همین رابطه بحث مى کرد، و ما یقین مى کردیم که آقا متوجه هست که ما چه بحث مى کردیم . مثلاً وقتى ما مى گفتیم : چه کار کنیم ؟ وضع زندگى مان بد است ، قرض داریم ، نان شب نداریم . بلافاصله ایشان وقتى مى نشستند مى فرمودند: بله ، طلاّب زمان ما هم وضعشان اینطور بود. نداشتند، گرسنگى مى خوردند، ولى صبر مى کردند. و حکایاتى از زندگى علماى گذشته را در این رابطه نقل مى کردند.
به یاد دارم روزى با آقاى مصباح گفتگو مى کردیم : ما چیزى نداریم و نمى شود همیشه با نان خالى زندگى کرد. ایشان آن روز بعد از جلوس فرمودند: یک روز صبح بچّه شیخ مرتضى انصارى قدّس سرّه نزد او آمد و گفت : آقا! ما هیچ خورشتى نداریم ، فقط نان خالى داریم . شیخ فرمود: نان تازه است ، معلوم مى شود که ایشان تازگى نان را خورشت مى دانسته اند.
با بیان این مطلب ما یک مقدار آرام مى شدیم که ما حدّاقل همراه نان ، پنیر داریم .
آیت الله شیخ جواد کربلایى نیز مى گوید:
((مرحوم آقاى حاج عباس قوچانى که از شاگردان مرحوم آیت الله آقاى حاج میرزا على قاضى قدّس سرّه بودند در یک جلسه خصوصى بعد از تعریف و تمجید بسیار از آیت الله بهجت ، به بنده فرمودند: من در سفر خود به ایران براى تشرّف به زیارت امام رضاعلیه السّلام خدمت آقاى بهجت رسیدم و در جلسه خصوصى بعد از اصرار زیاد از ایشان خواستم که درباره حالات شخصى و الطاف حقّ تعالى نسبت به خودشان و برخى از مکاشفاتشان سخن بگویند. ایشان حدود بیست امر مهمّ الهى و لطف خاصّ الهى را که حق تعالى به ایشان عطا فرموده بود براى بنده نقل کردند و از من پیمان گرفتند که به کسى نگویم ، ولى بنده یک مورد را به برخى از رفقا گفتم .
من (کربلایى ) از آقاى قوچانى با اصرار خواستم آن یکى را به بنده بفرمایند. فرمودند: ایشان فرمودند: بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببینم ، مى بینم .
سپس مى فرمودند: بعد از چند سال دیگر بنده به ایران مسافرت کردم و خدمت آیت الله بهجت رسیدم باز در جلسه خصوصى عرض ‍ کردم : آنچه را که چند سال پیش به بنده فرمودید آیا در قوّه خودش ‍ باقى است ؟ فرمودند: بله .
))
یکى از نزدیکان آقا مى گوید: ((یک بار به فومن رفته بودم ، یک روز مانده به مراجعت خدمت آقاى اریب ، از علماى فومن رفتم ، ایشان چند سکّه داد و گفت : یکى از اینها را به آیت الله بهجت بده . وقتى برگشتم آن را خدمت آقا دادم . دوباره که مى خواستم به فومن بروم آیت الله بهجت ، 1000 تومان به من داد و فرمود: این را با یک واسطه به آقاى اریب بدهید. آن مقدار پول را بردم به یک بازارى دادم و گفتم : این را به آقاى اریب بده و نگو چه کسى داده ، من در مغازه او نشستم او رفت و برگشت و دیدم خیلى تعجب کرده است . گفتم : چه شد؟ گفت : وقتى این پول را به آقاى اریب دادم ، گفت : قسمتى از خانه ما خراب شده بود و تعمیر کار آمده و گفته بود که 1000 تومان مى گیرم درست مى کنم . من که پولى نداشتم ، به تعمیر کار گفتم : فعلاً صبر کن . و اینک این پول درست به اندازه مخارج تعمیر خانه است )).
یکى از دوستان روحانى نگارنده مى گوید:
((یکى از بستگان نزدیک من به مرض سرطان مبتلى گردید. اطباء گفتند: حتماً باید دراسرع وقت تحت عمل جراحى قرار گیرد، در غیر این صورت غدّه سرطانى به جاهاى دیگر بدن نیز سرایت خواهد کرد. متحیر مانده بودیم که چه کنیم ، آیا بیمار را عمل بکنیم یا نه ؟ قرار شد خدمت آیت الله بهجت مراجعه و از ایشان طلب استخاره کنیم .
به محضر ایشان رسیدم و مشکل را بازگو نموده و طلب استخاره نمودم ، آقا استخاره کردند و فرمودند: عمل لازم نیست ، و مبلغى پول دادند که براى او صدقه بدهیم ، و نیز دستور فرمودند مقدارى آب زمزم را با تربت حضرت سید الشهداءعلیه السّلام مخلوط کرده به قصد شفاء هر روز مقدارى از آن را به مریض بدهید تا بیاشامد، همچنین دستور فرمودند تعداد زیادى از فقرا را اطعام نماییم ، و یا هر چند به مقدار کم به آنان صدقه پرداخت کنیم و ضمناً به فقرا و صدقه گیرندگان بگوییم براى سلامتى بیمار دعا کنند.
بلافاصله دستورات آقا را مو به مو اجراء کردیم و مریضه جهت توسل عازم حرم امام رضاعلیه السّلام گردید و مدّت سه روز در آن حرم شریف به دعا و راز و نیاز پرداخت . حالات بسیار روحانى و عجیبى به او دست داد، پس از برگشت دیگر احساس درد نکرد.
بلافاصله روانه منزل آقا شدم تا ایشان را در جریان بگذارم و دستورات بعدى را بگیرم ، که در میانه راه بین منزل و مسجد آقا را دیدم ناگهان پیش از آنکه سخنى بگویم . آقا پرسید: حال مریضه شما چطور است ؟ گفتم : الحمدلله و قضایاى مشهد را نقل کردم . آقا فرمودند: به همان دستورات عمل کنید، و براى امتحان به پزشک مراجعه کنید.
وقتى مریضه به پزشک مراجعه کرد، پزشک معالج از بیمار با تعجّب مى پرسد: شما کارى کرده اید یا جایى رفته اید؟ بیمار مى گوید: چطور؟ دکتر با تعجب مى گوید: خانم ، مرض شما به طور ناباورانه کاهش یافته و هیچ احتیاجى به عمل ندارد، و مقدار باقى مانده از غدّه را با دارو حل مى کنیم . هم اکنون الحمدلله مریضه ما بطور کامل شفا یافته و به زندگى خود ادامه مى دهد. آنچه که براى ما جالب توجه بود استخاره اى بود که آقا فرمودند و گفتند: نیازى به عمل ندارد.
(44)
یکى از طلاب حوزه علمیه براى نگارنده مى نویسد: ((بنده در اوان طلبگى که در تهران مشغول تحصیل بودم ، گاهى براى زیارت به قم مشرف مى شدم ، و بر اساس سفارش اکید مرحوم پدرم که مى فرمود هر وقت قم رفتى نزد آیت الله بهجت هم برو، خدمت آقا رسیده و عرض ادبى مى نمودم . روزى پدرم خود پرده از علّت این سفارش ‍ زیاد برداشت و فرمود:
((روزى در مسجد بالاسر واقع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام چشمانم به جمال دلرباى حضرت ولى عصر (عج ) روشن شد، شرم حضور و عظمت حضرت مانع از آن شد که مانند عاشقى که پس از مدّتها به معشوقش رسیده با حضرت معاشقه نمایم ، ولى پس از چند لحظه دیدم درست در همان مکان و نقطه اى که حضرت را دیده بودم آیت الله بهجت نشسته است .))
این دیدار را مرحوم ابوى یکى از دلایل عظمت آقا و چه بسا مرتبط بودن آن فقیه عظیم الشاءن با حضرت ولى عصر (عج ) مى دانستند.
هم او مى گوید: پس از رحلت پدرم دیدم در وصیّت نامه ایشان نوشته شده است :
((کتابهایى که خریده ام در اختیار آن حضرت (ولو به واسطه کسى که مستقیماً با حضرت دیدار داشته باشد) قرار گیرد. ((شاید)) شیخ محمد تقى بهجت حَشَرَنِى اللّهُ مَعَهُ و اءَلْتَمِسُ مِنْهُ الدُّعاَّءَ)) (که خداوند مرا با او محشور کند، و از او التماس دعا دارم .) و کلمه ((شاید)) را در پرانتز نوشته بودند.
عین دست خطّ مرحوم ابوى را به خدمت آیت الله بهجت نشان دادم . ایشان فرمود: خوب نوشته شاید. ببرید بدهید به کسى که یقین دارید با حضرت دیدار دارد. عرض کردم حالا اگر پیش شما بیاوریم آیا قبول مى کنید؟ در جواب سرى تکان دادند که حاکى از قبول کردن ایشان بود.
این حکایت چه بسا بر ارتباط ایشان با حضرت ولى عصر - روحى فداه - دلالت دارد.
(45)
علاّمه تهرانى نیز در این باره مى نویسد: ((روزى یکى از اعاظم علما (حضرت آیت الله حاج شیخ محمّد تقى فومنى رشتى دام ظلّه العالى ) در شهر مقدس مشهد به دیدن حقیر آمدند، و در ضمن سخن مطلبى ابراز نمودند که جز اطّلاع بر سرائر و امور غیبیّه مثالیّه براى آن محملى وجود نداشت .
توضیح آنکه : حقیر در شهر شوّال 1413 ه‍ .ق . مبتلا به سکته قلبى شدم و چهار شب در بخش سى سى یو، و نُه شب در بخش عمومى بیمارستان قائم مشهد بسترى بودم تا بحمدالله مرخّص کردند و به منزل آمدم و فعلاً کم و بیش به کارهاى علمى دست به کار گردیده ام .
روزى ایشان همراه با یک نفر از طلاّب به دیدن حقیر آمدند، و در منزل ما غیر از خود حقیر و بنده زاده بزرگ : (حاج سید محمد صادق ) کسى نبود.
قبل از ابتلاى به بیمارى خداوند توفیق داده بود که : شبها به تهجّد و قیام لیل اشتغال داشته ولى در بیمارى این توفیق نبود و پس از مراجعت به منزل با وجود بیدارى قهرى ساعات متوالى در شبها گویا به واسطه عدم همّت و نقصان اهتمام این امر مهمّ مدّتى طبعاً ترک شده بود.
جناب معظّم له که به دیدن حقیر آمدند پس از مدتى احوال پرسى و تعارفات معموله بدون مقدمه فرمودند:
در
((بحارالانوار)) دیده ام که : از امام روایت است که :
((قِیامُ اللَّیْلِ یا صَلوةُ اللَّیْلِ))
(فرمودند: من تردید دارم و درست به خاطر ندارم ) مَطِیَّةُ اللَّیْلِ: (قیام در شبها - یا نماز در شبها - مرکب راهوار شب براى حرکت و وصول به مقصود است .)(46)
بنده سکوت کردم و فقط گوش مى دادم ، و گویا این را ارشاد براى خود نگرفتم و تصمیمى براى ادامه نماز شب براى من پیدا نشد.
چون باز از این طرف و آن طرف سخن به میان آمد، فرمودند: در
((بحارالانوار)) دیده ام که : ((قِیامُ اللَّیْلِ یا صَلوةُ اللَّیْلِ مَطِیَّةُ اللَّیْلِ)).
و خداوند در قرآن مى فرماید:
(اِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِىَ اَشَدُّ وَطْاً وَ اَقْوَمُ قیلاً.)
(47)
- تحقیقاً شب زنده دارى گامى استوارتر [براى توافق زبان با قلب ]، و گفتارى محکمتر به وجود مى آورد.
چون حقیر مى دانستم که : بنده زاده اهل تهجّد است ، متوجه شدم که این مطالب بدون مقدمه ایشان براى تنبّه و بیدارى حقیر است که حتّى در حال مرض و کسالت هم نباید از این امر مهمّ دست بردارم ، و بدان بى اعتنا نباشم .
))(48)
آقاى قدس مى گوید: ((یکى از روحانیون مازندران ، که اینک رئیس ‍ دادگسترى یکى از استانهاى ایران است ، براى حقیر نقل کرد: زمانى که آیت الله کوهستانى مازندرانى به رحمت ایزدى پیوستند، آقازاده آن مرحوم خدمت آیت الله العظمى بهجت مشرف شدند آقا فرموده بودند: ((آقاى شما که رحلت نمودند در آن عالم غوغا برپا شد.)) حقیر پرسیدم یعنى چه ؟ شخص ناقل فرمودند: بیش از این نمى دانم .
آقاى خسروشاهى نیز در این رابطه مى گوید:
((از یکى از طلاّب که در قید حیات است شنیدم که مى گفت : بعد از ازدواج ، خانه اى در قم اجاره کردم ، پس از استقرار در منزل ، از نظر مالى دچار تنگدستى عجیبى شدیم تا روزى رسید که حتى به این فکر افتادیم که غذاى شب را چگونه تهیه کنیم . و در شرایطى بودیم که نمى توانستیم از کسى قرض بگیریم . از خانه بیرون آمدم و براى زیارت به حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام مشرّف شدم ، پس از زیارت و هنگام خداحافظى دیدم کسى از پشت سر مقدارى پول به من داد و گفت : این باید به شما برسد. برگشتم دیدم آیت الله العظمى بهجت است . در حالى که اصلاً به ایشان اظهار نیازى نکرده بودم . شبیه این قضیّه را از یکى دیگر از طلاّب نیز شنیده ام .
از اینجا به یاد مطلبى افتادم که آیت الله بهجت مى فرمودند: آیا مى شود مولایمان از ما بى خبر باشد یا ما را به حال خودمان وا بگذارد؟ اگر طلاّب به وظایف خود عمل کنند نگران چیزى نباشند، خود مولا مواظب ما هست . اینطور نیست که ما را از چشم بیندازد.
))
حجة الاسلام والمسلمین علم الهدى نیز مى گوید: ((یکى از طلاّب نقل مى کرد که سالى براى تبلیغ مى خواستم گیلان بروم ، مخارج خانواده را فراهم کردم ولى هزینه راه را نداشتم ناچار به زیارت کریمه اهل بیت حضرت معصومه - سلام الله علیها- مشرّف شدم و گلایه و درد دل کردم ما که دربست در اختیار شما اهل بیت علیهماالسّلام هستیم و مى خواهیم شریعت جدّتان را تبلیغ نماییم ولى کرایه راه نداریم ، بالاخره بعد از زیارت قصد کردم به نماز جماعت حضرت آیت الله بهجت بروم . بعد از شرکت در نماز ظهر و عصر، هنگامى که ایشان مى خواستند بروند، ناگهان به طرف من که در صف دوّم نشسته بودم اشاره نمودند، من خیال کردم با کسى دیگر کار دارد دوباره اشاره کردند و فرمودند: با تو هستم . بلند شدم و به حضورش رسیدم . فرمودند: پشت سر من بیا.
همراه با عدّه اى در رکاب ایشان رفتیم تا به دم در منزل ایشان رسیدیم . فرمودند: اینجا بایست تا من برگردم . داخل منزل تشریف بردند و بعد از چند دقیقه کوتاه برگشتند و دویست تومان پول (که آن زمان خیلى ارزش داشت ) به من دادند. عرض کردم : چه کنم ؟ فرمود: مگر پول نخواستى ؟ جریان یادم آمد. عرض کردم : این پول زیاد است . فرمود: نه ، چند نفر دیگر هم احتیاج دارند آنها را هم تاءمین مى کنى . به هر حال خداحافظى کردم و عازم تهران شدم ، در خیابان چراغ گاز که ماشین هاى گیلان از آنجا حرکت مى کردند دیدم چند نفر از رفقا نیز مى خواهند براى تبلیغ به گیلان بروند ولى پول ندارند. گفتم : نگران نباشید پول رسیده است ، اول رفتیم و نهارى صرف کردیم و بعد سوار ماشین شدیم و به محض رسیدن به مقصد آن دویست تومان نیز تمام شد.
باز هم او مى گوید:
((شخصى مى گفت : مى خواستم به حجّ مشرف شوم ، به حضور آیت الله العظمى بهجت رسیدم و عرض کردم : خداوند یک بلائى را از ما دور کرد و آن اینکه در مسافرتى ماشین ما به خاطر سرعت زیاد یا اشکال دیگر کاملاً وارونه شد ولى بحمدالله هیچ یک از ما آسیبى ندیدیم .
حضرت آیت الله فرمودند: بیست سال یا بیست و پنج سال پیش ‍ (تردید از گوینده است ) نیز چنین گرفتارى براى شما پیش آمد ولى شما جان سالم بدر بردید. بعد یادم آمد که آقا راست مى فرمایند.
(49)))
جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج آقا شوشترى مى فرمودند: ((شخصى خدمت آیت الله بهجت مى رسد و مى گوید: آقا! من اکثر شبها براى نماز شب خواب مى مانم چه کار کنم ؟ دعایى بفرمایید. آقا هم مى فرمایند: چه ساعت دوست دارى بیدار شوى ؟ مى گوید: ساعت سه نصف شب . آقاى بهجت به ایشان مى فرمایند: برو ان شاءالله بیدار مى شوید.))
حاج آقا شوشترى ادامه مى دهد: ((اینک چندین سال است از آن جریان مى گذرد، و آن شخص به من گفت : از آن تاریخ به بعد هر شب سر همان ساعت بیدار مى شوم ، هر چند یک ساعت قبل خوابیده باشم ، و هیچگاه نماز شبم ترک نشده است . و این از کرامات آیت الله بهجت است .(50)))





تاریخ : سه شنبه 87/8/28 | 2:54 عصر | نویسنده : عبد الزهرا | نظرات ()
گذرى بر زندگانى حضرت آیت الله العظمى بهجت
آیة الله العظمى محمد تقى بهجت فومنى در اواخر سال 1334ه‍ .ق . در خانواده اى دیندار و تقوا پیشه ، در شهر مذهبى فومن (5) واقع در استان گیلان ، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکى طعم تلخ یتیمى را چشید.
درباره نام آیت الله بهجت خاطره اى شیرین از یکى از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب مى نماید، و آن اینکه :
پدر آیت الله بهجت در سن 16 - 17 سالگى بر اثر بیمارى وبا در بستر بیمارى مى افتد و حالش بد مى شود به گونه اى که امید زنده ماندن او از بین مى رود وى مى گفت : در آن حال ناگهان صدایى شنیدم که گفت :
((با ایشان کارى نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمّد تقى است )).
تا اینکه با آن حالت خوابش مى برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان مى کند وى از دنیا رفته ، اما بعد از مدتى پدر آقاى بهجت از خواب بیدار مى شود و حالش رو به بهبودى مى رود و بالاخره کاملاً شفا مى یابد.
چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج مى گیرد و سخنى را که در حال بیمارى به او گفته شده بود کاملاً از یاد مى برد.
بعد از ازدواج نام اوّلین فرزند خود را به نام پدرش مهدى مى گذارد، فرزند دوّمى دختر بوده ، وقتى فرزند سوّمین را خدا به او مى دهد، اسمش را
((محمّد حسین )) مى گذارد، و هنگامى که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت مى کند به یاد آن سخن که در دوران بیمارى اش شنیده بود مى افتد، و وى را ((محمّد تقى )) نام مى نهد، ولى وى در کودکى در حوض آب مى افتد و از دنیا مى رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره ((محمّد تقى )) نام مى گذارد، و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخّص مى گردد.
کربلایى محمود بهجت ، پدر آیت اللّه بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم مى پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهى ایشان مى رسید. وى اهل ادب و از ذوق سرشارى برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثى اهل بیت علیهم السّلام به ویژه حضرت اباعبد الله الحسین علیه السّلام عر مى سرود، مرثیه هاى جانگدازى که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مدّاحان آن سامان است .
(6)
بارى ، آیت اللّه بهجت در کودکى تحت تربیت پدرى چنین که دلسوخته اهل بیت علیهماالسّلام به ویژه سیّد الشهداءعلیه السّلام بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینى و بهره مندى از انوار آن بار آمد. از همان کودکى از بازیهاى کودکانه پرهیز مى کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.
تا اینکه تحصیلات ابتدایى را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینى پرداخت .
به هر حال ، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیآورد و پس از طىّ دوران مقدماتى تحصیلات دینى در شهر فومن ، به سال 1348 ه‍ .ق . هنگامى که تقریباً 14 سال از عمر شریفش مى گذشت به عراق مشرّف شد و در کربلاى معلّى اقامت گزید.
بنا به گفته یکى از شاگردان نزدیک ایشان ، معظّم له خود به مناسبتى فرمودند: ((بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف شدم .))
آرى ، دست تربیت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شایسته را از اوان کودکى و نوجوانى تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش ‍ را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته مى پاید، تا در بزرگى مشعل راهبرى راه پویان طریق الى اللّه را به دستشان بسپارد.
بدین سان ، آیت اللّه بهجت حدود چهار سال در کربلاى معلّى مى ماند و از فیوضات سید الشهداءعلیه السّلام استفاده نموده و به تهذیب نفس مى پردازد و در طىّ این مدّت بخش معظمى از کتابهاى فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر مى خواند.
در سال 1352 ه‍ .ق . براى ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف مى گردد و قسمتهاى پایانى سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضى طالقانى به پایان مى رساند.(8)
با این همه ، همّت او تنها مصروف علوم دینى نبوده ، بلکه عشق به کمالات والاى انسانى هماره جان ناآرام او را به جستجوى مردان الهى و اولیاء برجسته وا مى داشته است .
یکى از شاگردان آیت الله بهجت مى گوید: در سالهاى متمادى که در درس ایشان شرکت مى جویم هرگز نشنیده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبى فرموده باشد. از جمله سخنانى که از زبان مبارکش ‍ درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنى به مناسبت تجلیل از مقام معنوى استاد خود حضرت آیت اللّه نائینى قدّس سرّه فرمود:
((من در ایّام نوجوانى در نماز جماعت ایشان شرکت مى نمودم ، و از حالات ایشان چیزهایى را درک مى کردم .))
سیر و سلوک و عرفان
آیت الله بهجت ، در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ ، به تهذیب نفس و استکمال معنوى همّت گمارده ، و در کربلا در تفحّص ‍ استاد و مربّى اخلاقى بر آمده و به وجود آقاى قاضى که در نجف بوده پى مى برد. و پس از مشرّف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش حضرت حاج شیخ محمّد حسین اصفهانى کمپانى استفاده هاى اخلاقى مى نماید.
آیت الله مصباح در این باره مى گوید:
((پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلى تحت تاءثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى بودند، چون گاهى مطالبى را از ایشان با اعجابى خاصّى نقل مى کردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان مى دیدیم . پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیّت معنوى ایشان تاءثیر بسزایى داشته است )).
همچنین در درسهاى اخلاقى آقا سیّد عبدالغفّار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده مى نموده ، تا اینکه در سلک شاگردان آیت حقّ، عالم ربّانى ، عارف نامى ، نادره روزگار، مربّى نفوس ‍ مستعدّه ، حضرت آیت الله ، سید على قاضى - رضوان اللّه تعالى علیه - در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر مى آید، و در سن 18 سالگى به محضر پر فیض عارف کامل حضرت آیت الله سیّد على آقاى قاضى قدّس سرّه بار مى یابد، و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار مى گیرد و در عنفوان جوانى چندان مراحل عرفان را سپرى مى کند که غبطه دیگران را برمى انگیزد.
آیة الله مصباح مى گوید:
((ایشان از مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى مستقیماً در جهت اخلاقى و معنوى بهره برده و سالها شاگردى ایشان را کرده بودند. آیت اللّه قاضى از کسانى بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوى و عرفانى بودند، مرحوم علامه طباطبایى قدّس سرّه و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمّد تقى آملى و مرحوم آیت الله آقا شیخ على محمّد بروجردى و عدّه زیادى از بزرگان و حتى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود آقاى قاضى بهره برده بودند. آیت الله بهجت از اشخاص دیگرى نیز گهگاه نکاتى نقل مى کردند مثل مرحوم آیت اللّه آقا شیخ مرتضى طالقانى و دیگران ...
خود آقاى بهجت نقل مى کردند: شخصى در آن زمان در صدد برآمده بود که ببیند چه کسانى سحر ماه مبارک رمضان در حرم حضرت امیرعلیه السّلام در قنوت نماز وترشان دعاى ابوحمزه ثمالى مى خوانند، آن طور که خاطرم هست اگر اشتباه نکنم کسانى را که مقیّد بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت امیرعلیه السّلام انجام بدهند شمرده بود و بیش از هفتاد نفر شده بودند.
به هر حال ، بزرگانى که تقیّد به جهات عبادى و معنوى داشتند در آن عصرها زیاد بودند. متاءسّفانه در عصر ما کمتر این نمونه ها را مشاهده مى کنیم . البته علم غیب نداریم ، شاید آن کسانى که پیشتر در حرمها این عبادتها را انجام مى دادند حالا در خانه هایشان انجام مى دهند، و لى مى شود اطمینان پیدا کرد که تقیّد به اعمال عبادى و معنوى سیر نزولى داشته و این بسیار جاى تاءسف است )).
یکى دیگر از شاگردان آقا (حجّة االاسلام والمسلمین آقاى تهرانى ) جریان فوق را به صورت ذیل از حضرت آیت الله بهجت براى نگارنده نوشته است :
((شخصى در آن زمان شنیده بود که در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امیرعلیه السّلام در قنوت نماز وترشان دعاى ابوحمزه ثمالى را مى خواندند، آن شخص تصمیم گرفته بود ببیند در زمان خودش چند نفر این کار را انجام مى دهند، رفته بود و شمارش کرده و دیده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقلیل پیدا کرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طور که بنده ((تهرانى )) به یاد دادم ) در حرم (اعمّ از نزدیک ضریح مطهّر، و رواقهاى اطراف ) دعاى ابوحمزه را در دعاى نماز وتر خود قرائت مى کنند.
فلسفه
آیت اللّه بهجت ، اشارات ابن سینا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آیت الله سید حسین باد کوبه اى فرا گرفته است .
هجرت به قم
ایشان بعد از تکمیل دروس ، در سال 1363 ه‍ .ق . موافق با 1324 ه‍ .ش .، به ایران مراجعت کرده و چند ماهى در موطن خود فومن اقامت گزید و بعداً در حالى که آماده بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطّهر حضرت معصومه علیهاالسّلام و اطّلاع یافتن از وضعیّت حوزه قم را کرد، ولى در طول چند ماهى که در قم توقّف کرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف ، یکى پس از دیگرى شنیده مى شد، لذا ایشان تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت کند.(9)
در قم از محضر آیت الله العظمى حجت کوه کمره اى استفاده کرده و در بین شاگردان آن فقید سعید درخشید. چند ماهى از اقامت حضرت آیة الله العظمى بروجردى در قم نگذشته بود که آیت اللّه بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آیات عظام امام خمینى ، گلپایگانى و... به درس فقید سعید مرحوم بروجردى حاضر شد.(10)
آیت الله مصباح در این باره مى گوید: ((آیت الله بهجت از همان زمانى که مرحوم آیت الله بروجردى قدّس سرّه در قم درس شروع کرده بودند از شاگردان برجسته و از مُسْتَشْکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولا استادانى که درس خارج مى گویند، در میان شاگردانشان یکى دو سه نفر هستند که ضمن اینکه بیش از همه مطالب را ضبط مى کنند احیاناً اشکالاتى به نظرشان مى رسد که مطرح و پى گیرى مى کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران دقیق ترند، و اشکالاتشان علمى تر و نیاز به غور و بررسى بیشترى دارد، و ایشان در آن زمان چنین موقعیّتى را در درس مرحوم آیت الله بروجردى داشتند.))
تدریس و مکتب دارى
آیت اللّه بهجت در همان ایّام که در درس آیات عظام اصفهانى ، کمپانى و شیرازى حضور مى یافت ، ضمن تهذیب نفس و تعلّم ، به تعلیم هم مى پرداخت و سطوح عالیه را در نجف اشرف تدریس ‍ مى کرد. پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه مى دادند. در رابطه با تدریس خارج توسّط ایشان نیز در مجموع مى توان گفت که ایشان بیش از چهل سال است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گریزى غالباً در منزل تدریس کرده است ، و فضلاى گرانقدرى سالیان دراز از محضر پرفیض ایشان بهره برده اند.





تاریخ : سه شنبه 87/8/28 | 2:39 عصر | نویسنده : عبد الزهرا | نظرات ()
       

.: Weblog Themes By BlackSkin :.